La مثال های بیانیه شخصی یافتن آنها در اینترنت بسیار ارزشمند است، در اینجا 15 مورد وجود دارد  مثال های بیانیه شخصی می توانید آن را دانلود کنید و مطابق با نیاز خود آن را متناسب کنید.

بیانیه های شخصی برای برنامه های مختلف، از جمله پذیرش در کالج، درخواست های شغلی، و ارسالی در مقطع کارشناسی ارشد بسیار مهم است. آنها بینش هایی را در مورد شخصیت، انگیزه ها و کمک های بالقوه متقاضی به یک موسسه یا سازمان ارائه می دهند. یک بیانیه شخصی قوی باید هدف روشنی داشته باشد، تجربیات منحصر به فرد را برجسته کند و با الزامات فرصت هماهنگ باشد.

نوشتن یک بیانیه قانع کننده نیاز به برنامه ریزی و اجرای دقیق دارد، با نمونه هایی که بسته به هدف و مخاطب متفاوت است. تجزیه و تحلیل مثال‌های بیانیه شخصی می‌تواند موضوعات و استراتژی‌های مشترکی را که به موفقیت آن کمک می‌کنند، شناسایی کند.

با این حال، اشتباهات رایجی که باید از آنها اجتناب کنید عبارتند از: کلی یا کلیشه ای بودن، تمرکز بیش از حد بر دستاوردها به جای رشد شخصی، و نادیده گرفتن تصحیح و ویرایش. اجتناب از این اشتباهات می تواند به طور قابل توجهی کیفیت کلی بیانیه شما را بهبود بخشد.

مثال های بیانیه شخصی شماره 1

علاقه من به علوم به سال های دبیرستانم برمی گردد، جایی که در فیزیک، شیمی و ریاضی عالی بودم. وقتی ارشد بودم، یک دوره سال اول حساب دیفرانسیل و انتگرال را در یک کالج محلی گذراندم (چنین کلاس سطح پیشرفته ای در دبیرستان وجود نداشت) و نمره A گرفتم. منطقی به نظر می رسید که در رشته مهندسی برق شغلی را دنبال کنم.

زمانی که کارم را در مقطع کارشناسی شروع کردم، این فرصت را داشتم که در معرض طیف کامل دروس مهندسی قرار بگیرم، که همگی تمایل شدید من به مهندسی را تقویت و تثبیت کردند. من همچنین فرصت مطالعه تعدادی از موضوعات در علوم انسانی را داشته ام و آنها هم لذت بخش و هم روشنگر بوده اند و دیدگاهی جدید و متفاوت در مورد دنیایی که در آن زندگی می کنیم به من ارائه می دهند.

در حوزه مهندسی، علاقه خاصی به حوزه فناوری لیزر پیدا کرده ام و حتی در دوره کارشناسی ارشد الکترونیک کوانتومی گذرانده ام. در بین حدود 25 دانشجوی این دوره، من تنها دانشجوی کارشناسی هستم. یکی دیگر از علاقه‌های خاص من الکترومغناطیسی است و تابستان گذشته، زمانی که دستیار فنی در یک آزمایشگاه محلی مشهور جهانی بودم، در مورد کاربردهای عملی بسیاری از آن، به ویژه در رابطه با طراحی میکرواستریپ و آنتن مطلع شدم. مدیریت این آزمایشگاه به اندازه کافی تحت تأثیر کار من قرار گرفت و از من خواست که پس از فارغ التحصیلی برگردم. البته، برنامه‌های من پس از اتمام تحصیلات کنونی‌ام این است که مستقیماً به کار فارغ‌التحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در علوم بروم. بعد از گرفتن مدرک فوق لیسانس، قصد دارم در مقطع دکتری کار کنم. در مهندسی برق بعداً می خواهم در زمینه تحقیق و توسعه برای صنعت خصوصی کار کنم. در تحقیق و توسعه است که معتقدم می‌توانم با استفاده از پیشینه نظری و خلاقیت خود به عنوان یک دانشمند، بیشترین سهم را داشته باشم.

من از شهرت عالی مدرسه شما کاملاً آگاه هستم و گفتگوهای من با تعدادی از فارغ التحصیلان شما باعث افزایش علاقه من به حضور در این مدرسه شده است. من می دانم که علاوه بر اساتید عالی شما، امکانات کامپیوتر شما از بهترین ها در ایالت است. امیدوارم به من این امتیاز را بدهید که در موسسه عالی خود ادامه تحصیل دهم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 2

پس از فارغ التحصیلی در رشته مطالعات ادبی (ادبیات جهانی) در مقطع کارشناسی، اکنون می خواهم روی ادبیات انگلیسی و آمریکایی تمرکز کنم.

من به ویژه به ادبیات قرن نوزدهم، ادبیات زنان، شعر آنگلوساکسون و فولکلور و ادبیات عامیانه علاقه دارم. پروژه های ادبی شخصی من ترکیبی از این موضوعات را شامل می شود. برای بخش شفاهی امتحانات جامع خود، در رمان‌های قرن نوزدهمی از زنان و درباره آن‌ها تخصص داشتم. رابطه بین ادبیات «بالا» و عامیانه موضوع مقاله افتخارات من شد که استفاده تونی موریسون از سنت‌های سنتی کلاسیک، کتاب مقدس، آفریقایی و آفریقایی-آمریکایی را در رمانش بررسی می‌کرد. من قصد دارم بیشتر روی این مقاله کار کنم و به رمان های دیگر موریسون بپردازم و شاید مقاله ای مناسب برای انتشار تهیه کنم.

در مطالعاتم در مقطع دکترا، امیدوارم رابطه بین ادبیات عالی و عامیانه را با دقت بیشتری بررسی کنم. سال اول و تحصیلات خصوصی من در زبان و ادبیات آنگلوساکسون باعث شد به این سوال فکر کنم که تقسیم بندی بین فولکلور، ادبیات عامیانه و ادبیات عالی کجاست؟ اگر در مدرسه شما حضور داشته باشم، می‌خواهم مطالعات خود را در مورد شعر آنگلوساکسون با توجه ویژه به عناصر عامیانه آن از سر بگیرم.

نوشتن شعر نیز در اهداف تحصیلی و حرفه ای من نقش برجسته ای دارد. من به تازگی شروع به ارسال به مجلات کوچکتر با موفقیت کرده ام و به تدریج در حال ساختن یک نسخه خطی برای یک مجموعه هستم. موضوع غالب این مجموعه بر شعرهایی تکیه دارد که از سنت های کلاسیک، کتاب مقدس و عامیانه و همچنین تجربه روزمره به منظور تجلیل از روند زندگی دادن و گرفتن زندگی، خواه به معنای واقعی کلمه یا مجازی، نشأت می گیرد. شعر من از مطالعات آکادمیک من نشأت می گیرد و بر آن تأثیر می گذارد. بیشتر مطالبی که می خوانم و مطالعه می کنم در کار خلاقانه من به عنوان موضوع جایگاهی پیدا می کند. در عین حال، هنر ادبیات را با مشارکت در فرآیند خلاقیت و آزمایش ابزارهایی که در گذشته نویسندگان دیگر استفاده می کردند، مطالعه می کنم.

از نظر شغلی، خودم را تدریس ادبیات، نوشتن نقد و ویرایش یا انتشار شعر می بینم. تحصیل در مقطع دکتری از چند جهت برای من ارزشمند خواهد بود. اولاً، برنامه کشتی دستیار آموزشی شما، تجربه تدریس عملی را که مشتاق کسب آن هستم به من ارائه می دهد. علاوه بر این، کسب مدرک دکتری. در ادبیات انگلیسی و آمریکایی، دو هدف دیگر شغلی من را با افزودن به مهارت‌هایم، چه انتقادی و چه خلاق، در کار با زبان، پیش می‌برد. با این حال، در نهایت، من دکتری را می بینم. به عنوان یک هدف به خودی خود، و همچنین یک پله حرفه ای. من از مطالعه ادبیات به خاطر خودش لذت می برم و دوست دارم تحصیلاتم را در سطح خواسته شده توسط دکتری ادامه دهم. برنامه

مثال های بیانیه شخصی شماره 3

با غروب خورشید، باران شروع به باریدن کرد. در کنار جاده آژیرها و چراغ های چشمک زن در کنار یک وسیله نقلیه مشکی وجود داشت. کاملا نابود شد بیهوش بودم، داخل ماشین گیر کرده بودم. EMS مرا بیرون آورد و به بیمارستان منتقل کرد.
تا اینکه روز بعد بالاخره از خواب بیدار شدم و سعی کردم خودم را از رختخواب بلند کنم. دردی که احساس کردم باعث شد فریاد بزنم: "مامان!" مادرم با عجله وارد اتاق شد، او گفت: "اشلی، حرکت را متوقف کن، فقط آن را دردناک تر می کنی." حالت صورتم چیزی بیشتر از خالی بودن کامل را نشان نمی داد. "چه اتفاقی افتاده است، و چرا فلاخن روی من است؟"

آمبولانس مرا به بیمارستان شهر زادگاهمان برد، و پس از گذشت ساعت‌ها به مادرم گفتند که اسکن‌ها و آزمایش‌هایم به خوبی انجام شد، بند انداختند و مرا به خانه فرستادند... در حالی که هنوز هوشیاری کامل نداشتم. روز بعد، در شهر بعدی با پزشکان کاملاً متفاوت ویزیت های بعدی داشتم. معلوم شد که میزان جراحات من بدتر از آن چیزی است که به ما گفته شده بود و باید فوراً تحت عمل جراحی قرار می گرفتم. رنج بردن از عوارض ناشی از تصادف یک مانع بود، اما مراقبت های انجام شده در آن زمان و طی چند سال بعد در طول بهبودی باعث شد که اهمیت پزشکان ماهر و دستیاران پزشک (PAs) را درک کنم.

در سال گذشته، من حتی بیشتر از آنچه فکر می‌کردم می‌توانم در موقعیت فعلی‌ام به عنوان دستیار پزشکی در تخصص نورو گوش‌شناسی رشد کرده‌ام و یاد گرفته‌ام. کار به عنوان دستیار پزشکی در دو سال گذشته یک تجربه یادگیری ارزشمند بوده است. یکی از اولویت های اصلی موقعیت من این است که شرحی بسیار دقیق از وضعیت بیمار/شکایت اصلی ویزیت آنها ارائه دهم. انجام این کار به من این امکان را داد که اطلاعات زیادی در مورد گوش داخلی و سیستم دهلیزی و نحوه عملکرد هر دوی آنها در ارتباط با یکدیگر به دست بیاورم. از طریق کارم می توانم به بیماران کمک کنم و احساسی که در ازای آن وجود دارد، احساسی باورنکردنی است. کمی پس از شروع کار در کلینیک، نقش بزرگتری از طریق یادگیری نحوه تکمیل مانور تغییر موقعیت کانالیث در بیماران مبتلا به سرگیجه موضعی خوش خیم به من اهدا شد. پس از اعمال موفقیت آمیز روش ها، از احساسات آنها مشخص است که من تأثیرات مثبتی بر زندگی روزمره بیمار می گذارم. لبخند شاد روی صورت آنها بلافاصله تمام روز من را روشن می کند.

تلاش‌های داوطلبانه، سایه‌زنی و تجربه پزشکی پس از دانشگاه ثابت کرد که هیچ حرفه دیگری وجود ندارد که من بیشتر از آن می‌خواهم. شاهد کار تیم پزشک و PA با هم در مرکز سرطان موفیت، هیجان من را از این موقعیت بیشتر کرد. من مجذوب مشارکت آنها و توانایی PA ها برای کار همزمان مستقل شدم. PA از فرصتی برای مطالعه و تمرین در تخصص‌های متعدد بسیار سخن گفت. در طول تمام آموخته ها و تجربیاتم به ذهنم رسید که عشق من به پزشکی آنقدر گسترده است که تمرکز بر یک جنبه از پزشکی برای من غیرممکن است. دانستن این که من این گزینه را دارم که تقریباً هر تخصص را تجربه کنم، مرا مجذوب می‌کند، و داشتن فرصتی برای درمان و تشخیص بیماران به جای ایستادن در پس‌زمینه و مشاهده، باعث خوشحالی من می‌شود.

در حالی که به طور مداوم با مشکلات ناشی از تصادف خود مبارزه می کردم، وضعیت اجتماعی-اقتصادی من را مجبور کرد تا در حالی که تلاش می کردم تحصیل کنم، شغلی تمام وقت داشته باشم. نتیجه این سختی ها باعث شد در سال های اول و دوم نمرات نامرغوبی بگیرم. هنگامی که در دانشگاه فلوریدا جنوبی پذیرفته شدم، موفق شدم تمام الزامات PA را با پیشرفت گسترده در تحصیلاتم تکمیل کنم و روند صعودی را در معدل از طریق فارغ التحصیلی ایجاد کنم. در نتیجه موفقیتم، متوجه شدم که از چیزی که فکر می‌کردم برای همیشه مرا عقب نگه می‌دارد، به جلو حرکت کرده‌ام. تصادف من اکنون فقط انگیزه ای برای موانع آینده است.

با شغلی به عنوان یک PA، می‌دانم که پاسخ من به «روزتان چطور بود» همیشه «تغییر زندگی» خواهد بود. در کارم به اندازه کافی خوش شانس هستم که زندگی‌ها را به روش‌های مشابهی که تلاش می‌کنم PA باشم تغییر می‌دهم، این چیزی است که من را هدایت می‌کند. من مصمم هستم و هرگز این رویا، هدف و هدف زندگی را رها نخواهم کرد. خارج از صلاحیت هایم روی کاغذ، به من گفته شده که زنی دلسوز، صمیمی و قوی هستم. سال‌ها از امروز، از طریق رشد و تجربه‌ام به‌عنوان یک PA، تبدیل به الگوی فردی با همان ویژگی‌ها و اهداف حرفه‌ای خواهم شد که امروز دارم. من PA را انتخاب کردم زیرا عاشق کار تیمی هستم. کمک به دیگران باعث می شود احساس کنم هدفی دارم، و هیچ حرفه دیگری وجود ندارد که ترجیح دهم در آن باشم. پذیرش در یک برنامه محترم آغاز یا پایان نیست ... مرحله بعدی سفر من است تا به بازتابی از آن تبدیل شوم. که من آن را تحسین می کنم

مثال های بیانیه شخصی شماره 4

پسری سه ساله مبتلا به سینوزیت شدید است که باعث تورم پلک چشم راست و افزایش تب او شده است. مادر او شروع به نگرانی کرده است، زیرا هر متخصصی که به او مراجعه کرده است نتوانسته علائم فرزندش را کاهش دهد. سه روز می گذرد و او در بیمارستان دیگری منتظر است تا پزشک متخصص دیگری را ببیند. در حالی که مادر در اتاق انتظار نشسته است، یک دکتر در حال عبور متوجه پسرش می شود و به او فریاد می زند: "من می توانم به این پسر کمک کنم." پس از معاینه کوتاه، پزشک به مادر اطلاع می دهد که پسرش سینوس عفونی دارد. سینوس پسر تخلیه می شود و برای درمان عفونت به او آنتی بیوتیک می دهند. مادر نفس راحتی می کشد. علائم پسرش در نهایت کاهش می یابد.

من کودک بیمار آن داستان بودم. این یکی از اولین خاطرات من است. از زمانی بود که در اوکراین زندگی می کردم. من هنوز تعجب می کنم که چگونه یک چنین تشخیص ساده توسط چندین پزشک نادیده گرفته شد. شاید این نمونه ای از آموزش ناکافی متخصصان مراقبت های بهداشتی بود که در اوکراین پس از جنگ سرد دریافت کردند. دلیلی که هنوز آن ملاقات را به یاد دارم، درد و ناراحتی ناشی از تخلیه سینوس است. من در حین عمل هوشیار بودم و مادرم مجبور شد مرا مهار کند در حالی که دکتر سینوس مرا تخلیه می کرد. به یاد دارم که تخلیه سینوس من آنقدر عذاب آور بود که به دکتر گفتم: "وقتی بزرگ شدم پزشک می شوم تا بتوانم این کار را با تو انجام دهم!" وقتی آن تجربه را به یاد می‌آورم، هنوز به خودم می‌گویم که دوست دارم در بخش مراقبت‌های بهداشتی کار کنم، اما قصدم دیگر انتقام‌جویانه نیست.

پس از تحقیق در مورد مشاغل مختلف مراقبت های بهداشتی متوجه شدم که دستیار پزشک برای من یکی است. من دلایل مختلفی برای دنبال کردن شغلی به عنوان PA دارم. اولاً حرفه PA آینده روشنی دارد. طبق آمار اداره کار، پیش‌بینی می‌شود که استخدام دستیاران پزشک از سال 38 تا 2022 به میزان 2022 درصد رشد کند. من مایلم در ارائه مراقبت های پزشکی مجموعه ای التقاطی از تجربیات و مهارت ها ایجاد کنم. ثالثاً من می توانم به طور مستقل و با یک تیم مراقبت بهداشتی برای تشخیص و درمان افراد کار کنم. چهارمین و مهمترین دلیل این است که من می‌توانم مستقیماً بر مردم تأثیر مثبت بگذارم. هنگام کار برای خدمات مراقبت در منزل، چندین نفر به من گفته اند که PA را به پزشک ترجیح می دهند، زیرا دستیاران پزشک می توانند وقت خود را صرف برقراری ارتباط موثر با بیماران خود کنند.

من می دانم که برای تبدیل شدن به یک دستیار پزشک عالی تحصیلی ضروری است، بنابراین می خواهم برای توضیح مغایرت های موجود در کارنامه خود وقت بگذارم. در سال اول و دوم نمراتم عالی نبود و هیچ بهانه ای برای آن وجود ندارد. در دو سال اول دانشگاهم بیشتر به معاشرت فکر می کردم تا دانشگاه. من ترجیح دادم بیشتر وقتم را به مهمانی بگذرانم و به همین دلیل نمراتم ضعیف شد. اگرچه خیلی لذت بردم، اما به این نتیجه رسیدم که این سرگرمی برای همیشه دوام نخواهد داشت. می‌دانستم که برای تحقق رویای کار در مراقبت‌های بهداشتی باید راهم را تغییر دهم. با شروع سال دوم، مدرسه را در اولویت خود قرار دادم و نمراتم به طور قابل توجهی بهبود یافت. نمرات من در دو سال دوم حرفه دانشگاهی من بازتابی از من به عنوان یک دانش آموز درگیر است. من به تلاش خود برای رسیدن به هدف نهایی خود که دستیار پزشک شدن است ادامه خواهم داد، زیرا مشتاقانه منتظر اولین باری هستم که مادری نگران با فرزند بیمارش به بیمارستان بیاید و بتوانم بگویم: "من می توانم به این پسر کمک کنم!"

مثال های بیانیه شخصی شماره 5

PS من را کاملاً دوباره ویرایش کردم. این پیش نویس بسیار قوی تر به نظر می رسد. لطفا بهم بگو به چی فکر میکنی. با تشکر.

"دو روز مهم در زندگی شما روزی است که به دنیا آمده اید و روزی که دلیل آن را می دانید." این نقل قول از مارک تواین هنگام توضیح اینکه چرا آرزو دارم دستیار پزشک شوم به ذهنم خطور می کند. سفر به سمت یافتن «چرا» حرفه‌ای می‌تواند دشوار باشد، گاهی اوقات می‌تواند فرد را مجبور کند که به این سفر بپردازد و به طور کامل دست از سفر بکشد، اما در موارد دیگر، موارد بسیاری که عشق واقعی به کاری که انجام می‌دهند، مستلزم خودخواهی مداوم است. تأمل، ایمان و عزم تسلیم ناپذیر برای ادامه. در اوایل دوران تحصیلی‌ام، بلوغ لازم برای درک این مفهوم را نداشتم، به فرآیند یادگیری متعهد نبودم و انگیزه‌ای درونی نداشتم تا خودم را وقف آن کنم. می‌دانستم که می‌خواهم در رشته پزشکی شغلی داشته باشم، اما وقتی سؤالات دشواری از آنها پرسیده شد، فقط می‌توانم پاسخ کلی را بدهم: «زیرا می‌خواهم به مردم کمک کنم». این دلیل کافی نبود، من به چیزی بیشتر نیاز داشتم، چیزی که بتواند مرا به سمت شیفت شب کار کند و بلافاصله بعد از آن به مدرسه بروم، چیزی که می‌تواند مرا وادار کند که دوره‌ها را دوباره بگذرانم و مدرک کارشناسی ارشد را دنبال کنم. برای یافتن این «چرا» بچه وار شدم، سؤالات زیادی پرسیدم، اکثر آنها با چرا شروع می‌شوند. چرا کمک به مردم از طریق دارو برای من مهم بود؟ چرا یک مربی، یک پزشک یا یک پرستار نه؟ چرا هیچ چیز دیگری نه؟

از طریق این سفری که چهار سال پیش شروع کردم، آموختم که "چرا" افراد مکانی است که در آن علایق و مهارت های فرد نیازهای جامعه را برآورده می کند و همانطور که در معرض بسیاری از جنبه های سلامتی قرار گرفته ام، به اشتیاق خود پی برده ام. برای تناسب اندام و سلامتی اساس "چرا" من است. روزی که این «چرا» را پیدا کردم، به طرز ماهرانه‌ای، از یک بریده مقاله ساده و در عین حال عمیق که امروز روی دیوار من پست شده است، آمده است. دکتر رابرت باتلر یک "قرص شگفت انگیز" توصیف کرد که می تواند از بسیاری از بیماری ها پیشگیری و درمان کند، اما مهمتر از آن طول و کیفیت زندگی را طولانی تر می کند. این دارو ورزش بود و همانطور که او تصور می کرد، "اگر بتوان آن را در یک قرص بسته بندی کرد، به طور گسترده ای تجویز شده و مفیدترین دارو در کشور خواهد بود." از این کلمات "چرا" من شروع به شکل گیری کرد، من شروع به تعجب کردم که اگر بر پیشگیری تاکید شود و به مردم دستورالعمل ها و مداخلات لازم داده شود تا نه تنها مشکلات سلامتی خود را حل کنند، بلکه زندگی سالم تری داشته باشند، چه اتفاقی می تواند برای سیستم مراقبت های بهداشتی ما بیفتد. فکر می‌کردم چه کاری می‌توانم انجام دهم تا بخشی از راه‌حل باشم، چگونه می‌توانم نقشی در ارائه مراقبتی ایفا کنم که تأثیرات متعدد و روش‌های متعدد برای درمان و پیشگیری از بیماری‌ها را در نظر می‌گیرد و در عین حال از سلامت و رفاه مطلوب حمایت می‌کند.

با اصلاحات اخیر در مراقبت های بهداشتی، من معتقد بودم که سیستمی با تاکید بر پیشگیری می تواند به یک واقعیت تبدیل شود و با دسترسی بسیاری از افراد به آن، به ارائه دهنده مهربان بهتری نیاز است. به نظر من ارائه دهندگانی که نقش تغذیه، تناسب اندام و اصلاح رفتار را در سلامت می دانند. ارائه دهندگانی که درک می کنند که روش های درمانی یا تسکینی که صبر می کنند تا بیمار بیمار شوند، در بسیاری از موارد غیر قابل ترمیم قبل از اینکه وارد عمل شوند، دیگر نمی توانند یک روش استاندارد باشند. از کارآموزی با مربیان و مربیان سلامتی در مراکز بهداشتی، تا کار با پرستاران و تکنسین‌ها در بیمارستان، تا تحت نظر گرفتن پزشکان و پزشکان در طول دوره‌ها یا در کلینیک‌های ضعیف، نه تنها تجربیات ارزشمندی کسب کرده‌ام، بلکه توانسته‌ام دقیقاً ببینم چه چیزی هر حرفه ای را عالی می کند هر حرفه ای جنبه هایی دارد که به من علاقه مند است، اما همانطور که من در مورد هر یک از این مشاغل تحقیق و تجزیه و تحلیل کرده ام، قطعاتی را که در آن بهترین مهارت هایم را با آنچه که به آن علاقه دارم پیدا می کنم، پیدا کردم، خود را در آستانه یک حرفه به عنوان دستیار پزشک دیدم.

با کار در بیمارستان فلوریدا، از تلاش تیمی که آموخته ام برای ارائه مراقبت با کیفیت کاملا ضروری است، لذت می برم. من کاملا از تعاملم با بیماران و کار در جوامعی که ممکن است زبان انگلیسی زبان اصلی نباشد، لذت می برم، اما شما را مجبور می کند بیرون بروید و یاد بگیرید تا مراقب بهتری شوید. من دقیقاً یاد گرفته ام که "چرا" من کجاست. این در حرفه ای است که بر این تلاش مبتنی بر تیم متمرکز است، بر بیمار و اعتماد بین پزشک و تیم مراقبت بهداشتی تمرکز می کند، نه بر بیمه، مدیریت یا جنبه تجاری پزشکی. این حرفه ای است که هدف آن بهبود و گسترش سیستم مراقبت های بهداشتی ما است، زمینه ای با توانایی نه تنها برای تشخیص و درمان بیماری ها، بلکه با انتظار ارتقای سلامت از طریق آموزش. این حرفه ای است که در آن می توانم در طول عمرم یک یادگیرنده باشم، که در آن رکود حتی یک امکان نیست، با تخصص های زیادی که می توانم در آن بیاموزم. مهمتر از همه، این شغلی است که نقش آن در این سیستم مراقبت بهداشتی در حال تکامل حک شده است تا در خط مقدم ارائه آن باشد، کلید ادغام سلامت و دارو برای مبارزه و پیشگیری از بیماری‌ها. سفر به این نتیجه آسان نبوده است، اما من سپاسگزارم زیرا "چرا" من اکنون ساده و غیرقابل انکار است. من بر روی این زمین قرار گرفته ام تا به عنوان دستیار پزشک خدمت کنم، آموزش دهم و از سلامتی از طریق پزشکی حمایت کنم. به طور خلاصه، "چرا" من به سوال مورد علاقه من تبدیل شده است.

مثال های بیانیه شخصی شماره 6

ساده ترین تصمیمی که گرفتم این بود که در هفت سالگی فوتبال بازی کنم. پانزده سال بعد، پس از به پایان رساندن چهار سال فوتبال دانشگاهی بخش اول، سخت ترین تصمیم تا کنون در زندگی ام را گرفتم. با دانستن اینکه قرار نیست برای تیم ملی زنان آمریکا بازی کنم، باید رویایی متفاوت را دنبال می کردم. تابستان پس از فارغ‌التحصیلی از کالج، از فوتبال به مربیگری تغییر مسیر دادم، در حالی که مسیر شغلی را برای دنبال کردن پیدا کردم. در یکی از اولین تمریناتی که مربیگری کردم، شاهد بودم که دختری در تور گیر کرد و سرش را به تیرک زد. غریزه ام به من گفت که بدوم و کمک کنم. من به یکی از والدین توصیه کردم که با 9-1-1 تماس بگیرند تا ببینم آیا دختر هوشیار است یا خیر. او حدود دو دقیقه بیهوش بود و قبل از اینکه توانست به من نگاه کند و نامش را به من بگوید. من با او صحبت کردم تا او را بیدار نگه دارم تا زمانی که امدادگران برای تحویل گرفتن بیدار شوند. حتی در حالی که امدادگران او را ارزیابی می کردند، او نمی خواست من را ترک کنم. دستش را گرفتم تا زمان انتقالش فرا رسید. در آن لحظه برایم واضح بود که کمک به دیگران خواسته من است.

همزمان با شروع مربیگری، کار داوطلبانه را در مرکز پزشکی لس آنجلس هاربر-UCLA آغاز کردم. من به پزشکان اورژانس (ER)، پزشکان ارتوپد و پزشکان عمومی سایه زدم. طبیعتاً حرفه ورزشی من مرا به سمت ارتوپدی کشاند. بیشتر وقتم را به تماشای نحوه تعامل پزشکان، دستیاران پزشک (PAs)، پرستاران و تکنسین ها با بیماران گذراندم. همانند فوتبال، کار تیمی جزء کلیدی مراقبت از بیمار است. من از اینکه روند آماده شدن برای یک بیمار ترومایی در اورژانس چقدر روان بود شگفت زده شدم. آنطور که انتظار داشتم آشفته نبود. مرکز ارتباطات به تیم تروما هشدار داد که یک بیمار زن 79 ساله با ضربه سر در راه است. از آنجا تیم تروما اتاقی را برای بیمار آماده کرد. وقتی بیمار رسید، مثل تماشای یک نمایشنامه خوب تمرین شده بود. هر یک از اعضای تیم نقش خود را می دانستند و علیرغم شرایط پرفشار آن را بی عیب و نقص انجام دادند. در آن لحظه، همان هجوم آدرنالینی را که در بازی‌های فوتبالم دریافت کردم، احساس کردم و می‌دانستم که باید در رشته پزشکی حرفه‌ای را دنبال کنم. گرچه با ایده پزشک شدن آشنا شدم، چشمم به دکتر شدن دوخته شد. بنابراین، من برای دانشکده پزشکی درخواست دادم.

پس از رد شدن از دانشکده پزشکی، من دوباره در مورد درخواست بحث کردم. پس از سایه انداختن PA ها در هاربر-UCLA، در مورد تبدیل شدن به یک PA تحقیق کردم. چیزی که بیش از همه برای من برجسته بود، انعطاف پذیری یک PA برای کار در تخصص های مختلف پزشکی بود. همچنین، در بخش ارتوپدی، متوجه شدم که PA ها زمان بیشتری برای بحث در مورد گزینه های توانبخشی و پیشگیری از عفونت پس از جراحی بیماران با بیماران دارند. این نوع مراقبت از بیمار بیشتر در راستای کاری بود که من می خواستم انجام دهم. بنابراین، گام بعدی من تبدیل شدن به یک تکنسین پزشکی اورژانس (EMT) بود تا شرایط تجربه کاری برای درخواست PA خود را برآورده کند.

معلوم شد که کار به عنوان یک EMT بیش از یک پیش نیاز مدرسه PA معنادار است. چه شکایات پزشکی باشد و چه آسیب زا، این بیماران در بدترین روز زندگی خود با من ملاقات می کردند. یک تماسی که داشتیم تنها بیمار اسپانیایی زبان بود که از درد زانوی چپ شکایت داشت. از آنجایی که من تنها زبان اسپانیایی در صحنه بودم، برای امدادگران ترجمه کردم. پزشکان به این نتیجه رسیدند که بیمار می تواند به بیمارستان کد 2 منتقل شود، بدون پیگیری اورژانس و نیازی به چراغ و آژیر نیست، زیرا به نظر می رسد درد موضعی زانو باشد. در مسیر بیمارستان متوجه بوی بدی از بیمار شدم. ناگهان، بیمار واکنشی نشان نداد، بنابراین ما حمل و نقل خود را ارتقا دادیم و از چراغ ها و آژیرهای خود برای رسیدن سریعتر به آنجا استفاده کردیم. با ورود ما، بیمار شروع به آمدن به اطراف کرد. پرستار تریاژ به ما نزدیک شد و متوجه بوی بد آن شد. پرستار از ما خواست که بلافاصله بیمار را روی تخت بگذاریم و گفت که ممکن است بیمار سپتیک شده باشد. فکر کردم، اما کجا؟ بعداً همان روز، بیمار را معاینه کردیم و متوجه شدیم که او در مراحل پایانی سرطان سینه قرار دارد. در صحنه، او به زخم‌های باز که به‌طور کامل روی سینه‌هایش پیچیده بود اشاره نکرد، زیرا این شکایت اصلی او نبود. او همچنین آن را به عنوان بخشی از سابقه پزشکی مربوطه خود ذکر نکرد. زانوی او به دلیل پوکی استخوان ناشی از متاستاز سلول های سرطانی به استخوان هایش درد می کرد. این تماس همیشه با من بود زیرا باعث شد متوجه شوم که می‌خواهم بتوانم بیماران را تشخیص دهم و درمان کنم. به عنوان یک PA، من می توانم هر دو را انجام دهم.

تمام تجربیات زندگی من باعث شده است تا متوجه شوم که می خواهم به عنوان دستیار پزشک بخشی از یک تیم پزشکی باشم. این که بتوانم چندین تخصص پزشکی را مطالعه کنم، تشخیص دهم و درمان کنم، به من این امکان را می دهد که در مراقبت از بیمار کامل باشم. به همان اندازه که مراقبت های پیش از بیمارستان را دوست دارم، همیشه دوست داشتم بیشتر انجام دهم. با توجه به این فرصت، به عنوان یک PA، چالش های مراقبت از بیمار را در یک محیط بیمارستانی بر عهده خواهم گرفت و مشتاقانه منتظر آن هستم که بتوانم با تمام بیماران خود تا پایان مراقبت از آنها ادامه دهم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 7

یک والیبالیست جوان و بانشاط با شکایت از کمردرد در فصل خارج از فصل به اتاق تمرین من آمد. دو هفته بعد، او بر اثر سرطان خون درگذشت. دو سال بعد برادرش، بازیکن سابق فوتبال قهرمان ایالتی، به نوع دیگری از سرطان خون مبتلا شد. او یک سال سخت مبارزه کرد، اما او نیز تسلیم همان بیماری شد که جان خواهر نوزادش را گرفت. دختری در سال دوم دبیرستان از من راهنمایی خواست زیرا نگران یک برآمدگی کوچک در پشت خود بود. پس از چند هفته مشاهده، او با شکایت از کمردرد همراه با افزایش اندازه برآمدگی اولیه بازگشت. با تشخیص این که این خارج از تخصص من بود، او را به پزشک اطفال ارجاع دادم، او سپس به او توصیه کرد که به پزشک متخصص دیگری مراجعه کند. پس از آزمایش‌های گسترده، تشخیص داده شد که او مبتلا به لنفوم هوچکین مرحله چهارم است. پس از اینکه چندی پیش با از دست دادن دو ورزشکار جوان مواجه شدیم، این خبر تکان دهنده بود. خوشبختانه، در طول یک سال و نیم بعد، این بانوی جوان به موقع با سرطان مبارزه کرد و آن را شکست داد تا سال آخر خود را به پایان برساند و در هنگام فارغ التحصیلی با همکلاسی هایش از روی صحنه برود. من برای او خوشحال شدم، اما شروع کردم به فکر کردن در مورد محدودیت های موقعیتم به عنوان یک مربی ورزشی. این اتفاقات من را بر آن داشت تا زندگی، شغل و اهدافم را ارزیابی کنم. من احساس کردم که مجبور شدم گزینه هایم را بررسی کنم. پس از انجام این کار، مصمم به گسترش دانش و افزایش توانایی خود در خدمت به دیگران شدم و تصمیم گرفتم که راه درست برای من دستیار پزشک شدن باشد.

در طول دوران حرفه ای خود تا کنون به عنوان یک مربی ورزشی، من این امتیاز را داشته ام که در مکان های مختلف کار کنم. اینها شامل یک بیمارستان بستری مراقبت های حاد است که با بیماران پس از جراحی کار می کند. مطب خانواده و پزشکی ورزشی، انجام ارزیابی های اولیه؛ یک کلینیک درمانی سرپایی که با بیماران توانبخشی کار می کند. مطب جراح ارتوپد، ویزیت ها و جراحی های بیمار را تحت الشعاع قرار می دهد. و بسیاری از دانشگاه ها و دبیرستان ها با انواع آسیب های ورزشی کار می کنند. تجربیات من در این محیط‌های متنوع نیاز به پرسنل پزشکی در همه درجه‌ها را به من نشان داده است. هر زمینه ای هدف خاص خود را در مراقبت مناسب از بیمار دارد. به عنوان یک مربی ورزشی، من طیف وسیعی از آسیب‌ها را دیده‌ام که می‌توانم خودم آن‌ها را تشخیص داده و درمان کنم. اما همیشه باید به پزشک تیم مراجعه می‌کردم که بر من سنگینی می‌کرد و باعث می‌شد احساس کنم که باید بتوانم بیشتر کمک کنم. به عنوان یک دستیار پزشک، دانش و مهارت های مورد نیاز برای تشخیص و ارائه مراقبت های لازم برای بیمارانم را دارم.

موقعیت من به عنوان مربی دو و میدانی دبیرستان به من این امکان را می دهد که با همه ورزشکاران آشنا شوم، با این حال، برای تأثیرگذاری بیشتر در جامعه مدرسه درگیر می شوم و تلاش می کنم در مورد افرادی که با آنها کار می کنم بیشتر بیاموزم. در سه سال گذشته معلم جایگزین دبیرستان راهنمایی و دبیرستان بودم. من همچنین برای بسیاری از عملکردهایی که مدرسه برای دانش‌آموزان فراهم می‌کند، از جمله رقص‌های مدرسه، برنامه پیشگیری از الکل مبتنی بر جامعه به نام هر 15 دقیقه، و اعتکاف سالانه نوجوانان و سالمندان که شامل یک تجربه پیوند واقعی برای همه شرکت‌کنندگان است، داوطلب شده‌ام. ایجاد روابط معنادار با دانش آموزان با باز کردن خطوط ارتباطی و ایجاد اعتماد، اثربخشی من را افزایش می دهد. اعتقاد راسخ من این است که یک بیمار فقط با کسی که احساس راحتی می کند، آشکارا در مورد یک نقص خود درک شده از جمله آسیب صحبت می کند. من صمیمانه می‌خواهم اکنون برای ورزشکارانم و در آینده برای بیمارانم آن شخص باشم.

آسیب‌ها، بیماری‌ها و بیماری‌های متنوعی که به عنوان مربی ورزشی با آن‌ها مواجه شده‌ام، تجربیات شگفت‌انگیزی برای من به ارمغان آورده است. من شاهد تراژدی و پیروزی با ورزشکاران و مربیانم در داخل و خارج از زمین یا زمین بوده ام. اکثر صدمات در درازمدت بی‌اهمیت بوده‌اند، حتی برای کسانی که درد را در لحظه تجربه می‌کنند. آنها می دانند که در ورزش خود بهبود می یابند و پیشرفت می کنند و به سفر خود در زندگی ادامه می دهند. مبارزه برای و برنده شدن در مسابقات قهرمانی ایالتی خوب و خوب است، اما نگرانی های بسیار مهمتری در این زندگی که ما داریم وجود دارد. من شاهد کشته شدن زندگی های جوان و کسانی بوده ام که برای غلبه بر همه موانع بی امان می جنگیدند و این افراد هستند که دیدگاه من را نسبت به پزشکی، نحوه نگرش من به خودم و آینده ام در دنیای پزشکی را تغییر داده اند. این افراد زندگی من را غنی کرده اند و قلب و ذهن من را تسخیر کرده اند و به من انگیزه می دهند که به جلو بروم. "به راهت ادامه بده به دعوا ادامه دادن. به مبارزه ادامه بده.» شعار قدرتمند مربی بسکتبال ما که با فیبروز کیستیک پیشرفته زندگی می کند انگیزه مهمی برای من بوده است. به او گفته شد که زندگی بسیار کوتاه‌تر و رضایت‌بخش‌تری خواهد داشت، اما او هرگز تسلیم تشخیص خود نشد. او زندگی‌اش را همان‌طور که می‌خواست ساخت، با غلبه بر بسیاری از موانع و تحقق رویاهایش. دیدن مبارزه او برای هر روز از زندگی‌اش تأثیر فوق‌العاده‌ای روی من داشته است. من می دانم که زمان آن رسیده است که برای آنچه می خواهم بجنگم و به حرکت رو به جلو ادامه دهم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 8

من واقعاً ممنون می شوم اگر کسی به من بگوید که آیا من به هر یک از نکات درست در مقاله خود اشاره می کنم یا خیر!

در باز شد و به دیوار مجاور کوبید. اتاق تاریک بود و تنها چیزی که می‌توانستم تشخیص بدهم، چهره‌ها و صدای پچ پچ و گریه بچه‌ها بود. همانطور که چشمانم با کنتراست شدید در تاریکی ناشی از آفتاب تند بیرون تطبیق پیدا کردند، به سمت پیشخوان رفتم. صدایی گفت: «وارد سیستم شوید» و من به پایین نگاه کردم تا یک سنجاق جویده شده و انبوهی از کاغذهای پاره شده را دیدم که روی آنها نام و تاریخ تولدم را نوشتم. دوباره صدا بیرون آمد: «یک صندلی داشته باش. وقتی آماده شدیم با شما تماس می گیریم.» برگشتم و اتاقی را دیدم که بزرگتر از یک آپارتمان دو خوابه نبود، پر از زنان جوان و کودکان در سنین مختلف. من روی صندلی نشستم و منتظر ماندم تا نوبتم در بخش بهداشت محلی من دیده شود.

به عنوان یک نوجوان بدون بیمه درمانی، به طور مستقیم شاهد تقاضا برای ارائه دهندگانی هستم که می توانند مراقبت های بهداشتی موجود را ارائه دهند. تجربیات من در بخش بهداشت محلی باعث شد که از رفتن وحشت کنم، هرگز نمی دانستم که آیا دوباره به همان ارائه دهنده مراجعه خواهم کرد یا خیر. من هم مثل خیلی های دیگر در موقعیتم، دیگر از رفتن بازماندم. بعد از این تجربیات، می‌دانستم که می‌خواهم محل ثبات اقشار محروم و دارای بار مالی باشم.

من نقش خود را در مراقبت های بهداشتی به عنوان تکنسین داروخانه آغاز کردم. این شغل بود که علایق من را در علم پزشکی تقویت کرد. همچنین این مواجهه بود که به من نشان داد که ارائه دهندگان مراقبت های اولیه نقش بزرگی در سیستم سلامت دارند. با این حال، تا زمانی که شروع به کار در ثبت نام در بخش اورژانس بیمارستان محلی خود کردم، متوجه شدم که این نقش چقدر مهم است. بیمارانی که ساعت ها می نشینند تا به دلیل تب و سردرد ویزیت شوند زیرا هیچ گزینه دیگری برای مراقبت های بهداشتی ندارند.

این مشاهدات باعث شد که در رشته پزشکی ادامه دهم. پس از نقل مکان به خانه برای دنبال کردن این حرفه، من از یک منشی واحد به یک تکنسین مراقبت از بیمار رسیدم، جایی که اولین تجربیات عملی خود را با بیماران داشتم. اتفاق خاصی را به یاد می‌آورم که وقتی به یک بیمار کمک می‌کردم تا به دستشویی برود، او شروع به عرق کردن کرد و از تاری دید شکایت کرد. فوراً از کسی خواستم بیاید تا بتوانم سطح قند خون او را بررسی کنم. mg/dl 37 بود. با پرستار کنارم، خانم کی را به سلامت به تخت رساندیم و شروع به درمان او با گلوکز وریدی کردیم. من خیلی هیجان زده بودم و به خودم افتخار می کردم که علائم را می شناختم و می توانستم بدون تردید واکنش نشان دهم. در چنین لحظاتی است که می‌دانم خواسته‌های من فقط درمان بیماران نیست، بلکه تشخیص بیماری‌ها نیز هست.

پس از نزدیک به ده سال همکاری نزدیک با بسیاری از ارائه دهندگان سلامت، هیچ یک مانند مایک، دستیار پزشک در بخش جراحی قلب، برای من متمایز نبود. دیده‌ام که او برای بررسی هر دارویی که یک بیمار مصرف می‌کرد، نه تنها برای اطمینان از عدم تداخل دارویی، بلکه برای توضیح و نوشتن موارد استفاده هر کدام از آنها در هنگام بازگشت به خانه، وقت بیشتری صرف کرد. هنگامی که این بیمار نیاز به پر کردن مجدد دارد، به جای درخواست «قرص آبی کوچک»، با اطمینان داروی فشار خون خود را درخواست می کند. درک این مشکلات و صرف زمان برای رسیدگی به آنها از طریق آموزش به بیمار و حمایت از آنها می تواند کیفیت زندگی افراد در جوامع ما را تا حد زیادی بهبود بخشد. PAها به انجام این ایده از پزشکی پیشگیرانه بر مراقبت اپیزودیک به عنوان یک تیم کمک می کنند.

یک سیستم مراقبت مبتنی بر تیم برای من بسیار مهم است. من ارزش یک شبکه پشتیبانی مستحکم را در حالی که پس از مرگ پسر عمویم مبارزه می کردم، آموختم. درد از دست دادن بهترین دوستم و ناامیدی شخصی که بعد از ناکامی در دو ترم احساس کردم، ادامه مسیر شغلی را با اطمینان برایم دشوار کرد. با این حال، با حمایت و اعتماد همسالانم، مانند یک PA در تمرین آنها، من توانستم به جلو بروم و بر این آزمایشات غلبه کنم. مدیریت استرس و عزم را از طریق این سختی ها به من آموختند و آنها به من کمک خواهند کرد تا در این حرفه چالش برانگیز و در حال تکامل به عنوان یک PA تلاش کنم.

با آموزش حرفه ای خود در زمینه پزشکی، درک خوبی از نقش همه در مراقبت های بهداشتی دارم. ما از چندین پیشینه و تجربه می آییم که به ما امکان می دهد با هم ادغام شویم و در نهایت مراقبت بهتری از بیمار ارائه دهیم. من به توانایی خود در تبدیل مهارت هایم به مطالعاتم و همچنین تمرینات آینده و تبدیل شدن به یک PA موفق اطمینان دارم. من همچنین به توانایی خود در ارتباط و کمک به رفع شکاف در مراقبت های بهداشتی موجود به عنوان ارائه دهنده مراقبت های اولیه اطمینان دارم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 9

"سینه ام درد می کند." هر کسی در زمینه پزشکی می داند که این بیانیه ای است که به سادگی نمی توان آن را حذف کرد. مری مریضی بود که هفته ای سه بار به دیالیز می آوردیم و می آوردیم. در سن 88 سالگی، ذهن او شروع به رفتن کرد و سابقه CVA او را همی پلژیک کرد و برای حمل و نقل به ما متکی بود. مری به ما خیره می‌شد و به گفتگو با شوهر مرحومش ادامه می‌داد، اصرار می‌کرد که در آمبولانس به او باران می‌بارید، و ما را مجبور می‌کرد تا کارهایی را انجام دهیم که هرگز برای بیمار دیگری در نظر نمی‌گیریم، مثلاً چند بار بالش‌ها را تنظیم کنیم، و او را نگه داشت. بازوی لنگی در هوا برای کل حمل و نقل 40 دقیقه ای، انجام PCR کامل را برای شما به ارمغان می آورد. اما، مری بود، و مری جایگاه ویژه‌ای در قلب‌های ما داشت، فقط به خاطر میل محض به خشنود ساختن او - ممکن است اضافه کنم هرگز موفقیت آمیز نبود. مریم از همه چیز شکایت کرد، اما هیچ چیز در همان زمان. بنابراین، بعدازظهر آن پنجشنبه، زمانی که او با بی‌احتیاطی اعلام کرد که درد قفسه سینه دارد، چند پرچم قرمز بلند شد. با یک کارآموز در هواپیما، سه خدمه تصمیم گرفتند به جای اینکه منتظر ALS باشند، بیمار را به سمت اورژانس سه مایلی بالاتر از جاده بدوند. تماس را اجرا کردم، طبیعتاً مریم بود و او بیمار من بود. وضعیت حیاتی ثابت است، بیمار مشکل تنفس و هرگونه علائم دیگر را انکار می کند. در طول حمل و نقل دو دقیقه ای، من در گزارش در مورد ناله آژیرها، «تاریخچه CVA و… CVA» را صدا زدم. مریم به من نگاه کن افزایش افتادگی صورت؛ هشدار استوک، در حال حاضر وارد شوید.» مری همیشه افتادگی صورت، درهم رفتگی و ضعف سمت چپ داشت، اما بدتر بود. شش ماه است که هر هفته او را می‌گرفتم، اما این بار سمت راستش نشسته بودم. ما او را مستقیماً به سی تی بردیم و از آن زمان دیگر او را ندیده ام. مریم بیمار من بود و همه این را می دانستند.

ما همیشه می شنویم که "زندگی خیلی کوتاه است"، اما چند نفر بعد از اینکه مادری دلشکسته بر روی کودک چهار ماهه خود غلتیده است، در صحنه حضور داشته اند، و شما با آن کودک مانند خود کار می کنید، زیرا می دانید که او برای مدت طولانی از کار افتاده است. . به عنوان یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی، شما بیمارانی دارید که ارزش آن را دارند. این به شما یادآوری می‌کند که چرا برای MVA، قطع عضو، اوردوز، کودک سه ساله با قلاب ماهی در چشم، کودک 2 ساله از پله‌ها پایین، بیمار آلزایمری که نمی‌داند چرا آنها را به برانکارد بسته‌اند، به عقب برمی‌گردید. ، 302 که یک اسلحه را می کشد، بیمار سرطان لوزالمعده که در حالی که در پایین پله هستید روی شما خون استفراغ می کند و تا زمانی که از دو پله دیگر پایین نروید کاری نمی توانید انجام دهید. آمبولانس من دفتر من است. EMS به من تجربه، امید و ناامیدی بیشتری نسبت به آنچه که می توانستم به عنوان یک دانشجوی کارشناسی بخواهم داده است. این چیزی جز تقویت تمایل من برای پیشرفت در زمینه پزشکی انجام نداده است.

«مسابقه یک مبارزه با شیرها است. پس چانه را بالا بیاورید، شانه هایتان را عقب بگذارید، سربلند راه بروید، کمی با گام بردارید. زخم هایت را لیس نده آنها را جشن بگیرید. زخم هایی که بر جای می گذارید نشانه یک رقیب است. شما در جنگ شیر هستید. فقط به این دلیل که برنده نشدی، به این معنی نیست که غرش کردن را بلد نیستی.» ساعت‌های بی‌شماری تعلل در تماشای نادرستی‌های پزشکی Grey's Anatomy، تصاویر نفس‌گیر در House MD، و هیجان ER، اگر هیچ چیز دیگری نباشد، من را امیدوار کرده است. امیدوارم کسی گذشته معدل متوسط ​​و کارنامه کارشناسی من را ببیند و فرصت دومی را که می دانم لیاقتش را دارم به من بدهد. توانایی و انگیزه‌ام را در دبیرستان و دو سال آخر دانشگاه، زمانی که هدف‌ها و برنامه‌هایم را دوباره متمرکز کردم، ثابت کردم. من آماده، آماده، و مایل به انجام هر کاری هستم تا به آرزوی خود مبنی بر ارائه بالاترین کیفیت مراقبتی که قادر به انجام آن هستم برسم. اگر در حال حاضر حاضر نیستید به من ایمان بیاورید، من برای رسیدن به آن نقطه هر کاری که لازم باشد انجام خواهم داد، خواه دوباره گذراندن کلاس‌ها یا سرمایه‌گذاری 40,000 دلاری دیگر برای تحصیلاتم برای برتری در یک برنامه پس از لیسانس. پس از سال‌ها تلاش در مشاغل پزشکی، بالاخره فردی را که می‌خواهم پیدا کردم و تمایل من برای زندگی و یادگیری هرگز قوی‌تر نبوده است.

مثال های بیانیه شخصی شماره 10

من از آن زمان مقاله خود را دوباره کار کردم و ترجیح می دهم در صورت امکان نسخه دوم در نظر گرفته شود. من حدود 150 کاراکتر بیش از حد مجاز هستم و مطمئن نیستم چه چیزی یا کجا را قطع کنم. من همچنین در حال کار بر روی انتقال این پیام هستم که چرا می خواهم یک PA باشم و چه چیزی می توانم ارائه دهم که منحصر به فرد است. هر کمکی بسیار قدردانی می شود!

من در تابستان امسال در سایه حضور یک دستیار پزشک در اتاق اورژانس، درس های مهم زیادی یاد گرفتم: همیشه وسایل تیز خود را تمیز کنید، با سایر کارکنان اورژانس ارتباط برقرار کنید تا به طور موثر به عنوان یک تیم کار کنید، هرگز در مورد میزان "آرام" بودن روز صحبت نکنید. است، و اینکه یک پتوی گرم و یک لبخند کمک زیادی به مراقبت از بیمار می کند. مهمتر از همه، آموختم که چقدر دوست دارم هر روز به بیمارستان بیایم، از تعامل با طیف وسیعی از بیماران هیجان زده هستم و تأثیر مثبتی، هر چند کوچک، در تجربه مراقبت های بهداشتی آنها داشته باشم. حضور در یک مرکز تروما سطح II به من فرصت هایی داد تا فلسفه شخصی خود را در مورد مراقبت از بیمار توسعه دهم، و همچنین تمایل من را برای دنبال کردن حرفه ای به عنوان یک PA در این زمینه افزایش داد. با این حال، بزرگترین الهام من برای تبدیل شدن به یک PA خیلی قبل از اینکه در بیمارستان سایه شوم، اما از چیزی بسیار نزدیکتر به خانه شروع شد.

تابستان قبل از آخرین سال تحصیلی ام در میامی بود که متن را از پدرم دریافت کردم. او چند هفته ای بود که بیمار بود و سرانجام برای آزمایش خون معمولی به بیمارستان رفت. ویزیت های دکتر برای او نادر بود، زیرا او یک پزشک اورژانس است و به نظر می رسید هرگز بیمار نمی شود. وقتی نتایج به دست آمد، بلافاصله او را در پردیس اصلی کلینیک کلیولند بستری کردند. او به من گفت که حالش خوب است و نگران نباش، همه در حالی که در مورد گرفتن اتاقی با بازی هندی ها شوخی می کرد، بنابراین من او را باور کردم. صبح روز بعد آزمایشاتش برگشت - لوسمی لنفوبلاستیک حاد داشت. سی روز اول شیمی‌درمانی با حجم بالا زمانی که دچار عفونت شد کوتاه شد و به نارسایی کامل اعضای بدن رسید. او تقریباً دو ماه در بخش آی‌سی‌یو بود و در این مدت به کما رفت و از کما خارج شد و به قول خودش «هر متخصصی به جز متخصص زنان ویزیت شد». هنگامی که سرانجام پس از دو هفته دیالیز به هوش آمد، آنقدر ضعیف بود که نمی توانست بدون کمک بنشیند، بنابراین دو ماه دیگر را در یک مرکز توانبخشی بستری گذراند تا در نهایت اجازه یافت در شب کریسمس به خانه بازگردد.

این بهترین هدیه ای بود که یک دختر می توانست درخواست کند، اما بدون چالش نبود. او هنوز بسیار ضعیف و ویلچر بود. او مجبور بود چندین بار در روز چند مشت قرص بخورد و به دلیل مصرف استروئیدها باید قبل از هر وعده غذایی قند خونش چک شود. به دلیل تعداد کم نوتروفیل، خانه باید مرتباً از بالا به پایین تمیز می شد. وقتی کوچکتر بودم و مادرم دو بار سکته کرد، پدرم کسی بود که خانواده ما را کنار هم نگه داشته بود. دنیای وارونه ما مثل یک کابوس بود. یاد گرفتم به آرامی انگشتان دست و تزریق انسولین را انجام دهم تا پوست نازک کاغذش کبود نشود. من به او یاد دادم که چگونه خط PICC خود را هنگامی که گرفتگی می کند شستشو دهد (ترفندی که از تجربه خودم با آنتی بیوتیک های IV برای درمان استئومیلیت یک سال قبل یاد گرفتم). وقتی شروع به راه رفتن کرد، یاد گرفتم که با دستانم زانوهایش را مسدود کنم تا بعد از اینکه بیشتر حس عمقی و کنترل حرکتی خود را به دلیل نوروپاتی محیطی از دست داد، خیلی جلو نیفتد.

انتخاب سختی داشتم: به مدرسه برگردم و ادامه تحصیل بدهم یا در خانه بمانم و به مادرم کمک کنم. من تا زمانی که می توانستم در کلیولند ماندم، اما در نهایت یک روز قبل از شروع ترم بهار به مدرسه برگشتم. تا جایی که می توانستم به خانه آمدم ادامه دادم. برنامه ما تنها چیزی نبود که تغییر کرد - چون پدرم قادر به کار نبود، سبک زندگی ما به دلیل فشار مالی ناشی از قبوض بیمارستان به طور قابل توجهی تغییر کرد. ما اکنون سهولت دسترسی را در هر جایی که سفر می‌کردیم در نظر گرفتیم تا مطمئن شویم که برای ویلچر او ایمن است. یک شب، مادرم به او اعتماد کرد که هرگز در تمام دوران ازدواجشان این همه وقت را با پدرم سپری نکرده است. سرطان تنها یک مبارزه فیزیکی نیست، بلکه جنگ های بی شماری است که با تشخیص همراه است. محکم بودن در کنار خانواده ام در میان تمام این موانع به من کمک کرد تا دیدگاهی جامع و منحصر به فرد در مورد چالش هایی که مسائل بهداشتی برای بیماران و خانواده هایشان ایجاد می کند ایجاد کنم.

پدرم از آن زمان برای کار در اورژانس بازگشته است، و همچنان با لبخند به استقبال بیماران می پردازد و سپاسگزار از زنده بودن و سلامتی کافی برای طبابت است. حتی قبل از اینکه پدرم بیمار شود، من هم عاشق دارو بودم. از کودکی با تشنگی برای یافتن پاسخ هایی که هرگز از بین نرفت، دنیای اطرافم را زیر سوال بردم. همانطور که سیستم های بدن را در آناتومی و فیزیولوژی یاد گرفتم، به بیماری و آسیب به عنوان معمایی در انتظار حل نگاه کردم. وقتی از پدرم مراقبت می کردم، او به من گفت که باید به مدرسه PA نگاه کنم. او گفت: "اگر عاشق پزشکی هستید و واقعاً می خواهید با بیماران وقت بگذرانید، دستیار پزشک شوید." در دوره ای که در بخش اورژانس بودم، متوجه شدم که این بسیار درست است. در حالی که پزشکان تماس‌های تلفنی متخصصان را شنود می‌کنند و یادداشت‌های طولانی را ترسیم می‌کنند، PAs در اتاق با بیماران هستند و علائم را بررسی می‌کنند یا پارگی‌ها را بخیه می‌زنند و در عین حال بیمار را آگاه و آرام نگه می‌دارند تا سطح استرس را کاهش دهند. تأثیر مثبت بر تجربه مراقبت از بیمار محسوس است. من می‌خواهم همان شفقت و درک را که در طول تجربیات خانواده‌ام و تجربیات سایه‌زنی در اورژانس به‌دست آورده‌ام، به کار ببرم تا تجربه مراقبت‌های بهداشتی دیگران را بهتر کنم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 11

"چه بدانی چه ندانی، این قدرت را داری که زندگی هرکسی را که با آن روبرو می‌شوی لمس کنی و روزشان را کمی بهتر کنی." یک بار شنیدم که یکی از ساکنین به نام مری با این نصیحت کوچک از همسالان خود که احساس بی فایده بودن می کرد دلجویی می کرد. مری حدود 5 سال در خانه لوتری زندگی می کرد. او گرم ترین لبخند را داشت که روی صورتش پخش شد و به نظر می رسید داستانی را تعریف می کند. این لبخندی بود که من را به یاد لبخند مهربانی که مادربزرگم داشت می انداخت. به یاد دارم که فکر می کردم این زن واقعاً مرا شگفت زده کرد و به نظر می رسید توانایی عجیبی در دلداری دیگران دارد. مریم زنی فداکار و دلسوز بود که من او را بسیار تحسین می کردم. یک روز فهمیدم که مریم هنگام انتقال به حمام زمین خورده و دستش زخمی شده و به سرش ضربه زده است. این حادثه و به دنبال آن مسائل بهداشتی بیشتر، به نظر می‌رسید که شروعی برای کاهش جهت‌گیری و توانایی‌های او باشد. مری را روی تخت خواباندند، کم کم اشتهای خود را از دست داد و درد داشت. برای چند ماه بعد، زمانی که به من برای مراقبت از مریم منصوب شدم خوشحال بودم، زیرا جمله ای که شاهد آن بودم واقعاً زنده شد. مری همیشه به خوبی مورد مراقبت قرار نمی گرفت و در روزهای آخر زندگی هیچ ملاقات خانوادگی نداشت. بارها سعی می‌کردم برای اطمینان از راحتی او به او مراجعه کنم، در اوقات فراغت با او بنشینم یا وقتی مریم از خوردن غذا امتناع کرده بود سرزنش کنم تا او را مجبور کنم کمی بیشتر بخورد. در پایان، چیزهای کوچکی مانند در آغوش گرفتن او، بودن در کنار او و صحبت کردن با او بدون شک روز او را کمی بهتر کرده است. مری به من آموخت که با تک تک افرادی که با آنها روبرو می شوم صبور، محترمانه و دلسوز باشم و من واقعاً شاهد پیشرفت این رویکرد در روند بهبودی بوده ام. من معتقدم که این روش برای اینکه یک دستیار پزشک قابل توجه باشد ضروری است.

من اولین بار در مورد شغل دستیار پزشک زمانی که در بیمارستان یادبود دانشگاه ماساچوست شروع به کار کردم یاد گرفتم و این مدل به شدت با انگیزه زندگی من طنین انداز شد. من به ایجاد رابطه، زمان با کیفیت با مردم و انعطاف پذیری برای یادگیری مادام العمر علاقه دارم. من ایده کاهش بار بر روی PA را دوست دارم زیرا امکان تمرکز روی و توسعه نقاط قوت آنها را فراهم می کند. من در عمیق ترین هسته خود می دانم که این حرفه چیزی است که باید انجام دهم. بله، من سخت کوش، جاه طلب و یک بازیکن تیم هستم، اما چیزی که باعث می شود به طور مشخص برای ادامه مدرک حرفه ای به عنوان دستیار پزشک واجد شرایط باشم، انسانیت و مهربانی من است که از طریق تجربیاتم آموخته ام. از نظر من، دستیار پزشک با احترام و دلسوزی به بیماران، پزشک و جامعه خود خدمت می کند.

لحظات بی‌اندازه‌ای وجود دارد که من در مراقبت از بیمار تجربه کرده‌ام و الهام‌بخش انتخاب شغل من بوده‌اند. به یاد مریم و هر بیمار که زندگی روزمره من را لمس کرده است، شور و اشتیاق خود را با این انسانیت یافته ام. من همیشه برای حضور در کنار بیمارانم وقت می گذارم، دیدگاه آنها را درک می کنم، با آنها ارتباط برقرار می کنم و بهترین کیفیت مراقبتی را که می توانم به آنها ارائه دهم. من 3 سال است که درگیر مراقبت مستقیم از بیمار در محیط های مختلف هستم و هر روز که سر کار می روم لذت زیادی می برم. اینکه بتوانم بر زندگی روزمره یک فرد تأثیر بگذارم یک نعمت است و به من آرامش درونی می دهد. هیچ پاداشی در زندگی بیشتر از این نیست که عشق و محبت خود را با دنیا به اشتراک بگذارید تا زندگی دیگران کمی بهتر شود.

مثال های بیانیه شخصی شماره 12

سفر من به مدرسه دستیار پزشک از سه سال پیش شروع شد، زمانی که زندگی من کاملاً آشفته بود. من در یک رابطه رضایت بخش نبودم، در شغلی که من را کاملاً بدبخت می کرد و هر روز از استرس برخورد با این مسائل دچار سردرد می شدم. می دانستم جایی که قرار بود در زندگی باشم نیستم.

من خودم را از رابطه نارضایتی ام رها کردم. زمان ممکن است عالی نبود، زیرا من دو ماه قبل از ازدواجمان به رابطه پایان دادم، اما می‌دانم که سال‌ها درد دل را نجات دادم. چهار ماه پس از پایان نامزدی، از کارم اخراج شدم. مدت کوتاهی پس از اخراج، به دلیل داروهای سردردی که هر روز قبل از اخراج مصرف می‌کردم، دچار تشنج شدم. این به من تایید کرد که من نیاز به تغییر شغلی دارم.

من هرگز برای جاه طلبی از دست نداده ام، اما تجربه اخیرم باعث شد در مسیری که باید بروم مکث کنم. یک روز یک مشاور مورد اعتماد از من پرسید که آیا تا به حال به این فکر کرده ام که پزشک یا دستیار پزشک شوم؟ در ابتدا، این ایده را رد کردم زیرا می دانستم که نه تنها باید به مدرسه برگردم، بلکه باید در کلاس های چالش برانگیز مانند شیمی شرکت کنم. فکر شرکت در کلاس های شیمی و ریاضی مرا می ترساند. ترس از شکست مالی و تحصیلی باعث شد به آنچه نیاز دارم و می‌خواهم فکر کنم. پس از تحقیق و مقایسه پزشکان، پزشکان پرستار و دستیاران پزشک، علاقه واقعی به رشته PA احساس کردم. مدت زمان تحصیل در مدرسه، هزینه تحصیل، سطح خودمختاری و توانایی کشف تخصص‌ها چند دلیل جذابیت PA هستند. برای مدتی از ترس تصمیم نادرست از تصمیم گیری اجتناب کردم. من به ویژه با دانستن این موضوع دست و پنجه نرم می کردم که اگر به مدرسه برگردم، باید در کلاس هایی شرکت کنم که بیش از دوازده سال پیش در دوره کارشناسی شرکت کردم. با این حال، بلاتکلیفی ناشی از ترس، وقتم را ربوده بود و افکار فلج کننده در مورد آنچه که ممکن است هرگز اتفاق نیفتد را در من فرو برد.

برای اینکه ترسم را به چالش بکشم، تصمیم گرفتم در یک ایستگاه آتش نشانی و نجات محلی داوطلب شوم تا گواهینامه EMT-B خود را دریافت کنم. علاوه بر این، شروع به شرکت در کلاس هایی کردم که فکر می کردم ممکن است با آنها مشکل داشته باشم. منطقاً، فکر می‌کردم، اگر می‌توانستم دوست داشته باشم در این محیط مراقبت بهداشتی سریع باشم و همچنان انگیزه‌ای برای شرکت در برخی از چالش‌برانگیزترین کلاس‌های حرفه‌ام در دانشگاه پیدا کنم، مطمئن می‌شدم که در مسیر درستی هستم.

بازگشت به مدرسه آسان نبود. من مجبور شدم ترم اول خود را از شیمی کالج کنار بکشم زیرا غرق در تغییرات بودم. من کمی زنگ زده بودم و نیاز داشتم تا ترم را راحت کنم تا بتوانم عادت هایی را که از من یک دانش آموز عالی می سازد، تمرین کنم. وقتی پایه‌ام را پیدا کردم، دوباره در رشته شیمی کالج ثبت‌نام کردم و واقعاً از آن لذت بردم. احساس می‌کردم ذهنم در حال گسترش است و چیزهایی یاد می‌گیرم که زمانی فکر می‌کردم نمی‌توانم به راحتی یاد بگیرم. اعتمادبه‌نفس من به اوج خود رسید و به این فکر می‌کردم که این همه دلهره و اضطراب من برای چیست؟

دریافت گواهینامه EMT-Basic، داوطلب شدن و بازگشت به مدرسه برای فتح سخت ترین کلاس هایم تا به امروز، یکی از پر ارزش ترین تصمیمات زندگی من بوده است. تبدیل شدن به یک EMT-B به من این امکان را می دهد که مراقبت های بهداشتی اساسی مانند انجام ارزیابی ها و شرح حال بیمار، درک مفاهیم آناتومی و فیزیولوژی و برقراری ارتباط با بیماران را بیاموزم. زمینه EMS باعث شده است که من ذهنی بازتر و بردبارتر داشته باشم، و به من این امکان را می دهد که با مردم از همه موقعیت های اجتماعی-اقتصادی، سطح تحصیلات و قومیت های مختلف رفتار کنم. من جنبه بسیار انسانی افراد را دیده ام که در غیر این صورت نمی دیدم.

من اکنون تصویر روشنی از آنچه می خواهم دارم، من رانده هستم و می دانم که می خواهم به چه چیزی برسم. من از لحاظ حرفه ای و شخصی رشد کرده ام و در عین حال به دیگران مراقبت می کنم و به حدی که فکر نمی کردم ممکن است به خودم فشار بیاورم. علاوه بر این، از زمانی که به مدرسه بازگشتم، متوجه شدم که از رویارویی با ترس هایم لذت می برم و در به چالش کشیدن خودم و یادگیری چیزهای جدید بهتر از دوران نوجوانی و بیست سالگی ام هستم. من مشتاق هستم که این تمایل را به سطح بعدی برسانم و همیشه تلاش می کنم تا زندگی خود را با چالش هایی که فقط یک حرفه در زمینه دستیار پزشک می تواند به همراه داشته باشد غنی کنم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 13

قوی‌ترین خاطره من از «ابولیتا» من این است که او با گریه از امتناع پدرانش برای تحصیل پزشکی به دلیل زن بودنش بازگو می‌کند. شاید این داستان به دلیل تکراری بودن او که ناشی از زوال عقل است، بسیار واضح باقی بماند، اما من گمان می‌کنم که این پاسخ احساسی من در اشتیاق به فراخوانی به قدرت او بود. در جایی که ما عشق مشابهی به جدول کلمات متقاطع و ادبیات داشتیم، علیرغم اصرار مادربزرگ او، هرگز احساس نکردم که پزشک شغل مناسبی برای من است. امروز مطمئن هستم که دستیار پزشک (PA) پاسخ سوالی است که مدتهاست از خودم میپرسم. زندگی ام را وقف چه خواهم کرد؟ به عنوان دانش آموزی که بین حرفه پزشکی و توسعه بین المللی در نوسان بود، مشخص نبود کدام مسیر به بهترین وجه با شخصیت و اهداف شغلی من مطابقت دارد. پیروی از علایقم باعث شد تا شغل PA را پیدا کنم. این ترکیبی از همه چیزهایی است که من به آنها علاقه دارم: زیست شناسی، آموزش بهداشت و خدمات عمومی.

شیفتگی من به بدن انسان مرا به سمت رشته فیزیولوژی و علوم اعصاب در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو (UCSD) سوق داد. این دوره از مطالعه من را الهام بخش و به چالش کشید زیرا علاقه من به زیست شناسی و اشتیاق برای حل مسئله را با هم ترکیب کرد. یک دوره بیوشیمی بیش از سایرین چالش برانگیز بود. من بلافاصله دوره را دوباره شروع کردم و درس ارزشمندی گرفتم - اینکه رشد شخصی ناشی از چالش هاست. با در نظر گرفتن این درس، تصمیم گرفتم از طریق سخت‌ترین چالشی که می‌توانستم تصورش را بکنم، وارد زندگی پس از فارغ‌التحصیلی شوم، یعنی دو سال داوطلبانه در یک کشور جهان سوم.
در تلاش برای پیگیری علاقه ام به سلامت و توسعه بین المللی به سپاه صلح پیوستم. علاوه بر این، این به من اجازه داد تا برای سازمانی کار کنم که می‌توانستم به فلسفه‌اش ایمان داشته باشم. سپاه صلح تلاش می‌کند تا تغییری واقعی در زندگی مردم واقعی ایجاد کند. در عرض چند ماه از زندگی در روستاهای اکوادور متوجه شدم و از تأثیر ملموس و فوری متخصصان پزشکی الهام گرفتم.

مشتاق پیوستن به آنها، از این فرصت برای همکاری با یک کلینیک بهداشت روستایی استفاده کردم. برخی از مسئولیت های من شامل گرفتن شرح حال و علائم حیاتی بیمار، ارائه کمک به متخصص زنان و توسعه یک برنامه آموزش بهداشت جامعه بود. من کاملاً از تمام تحقیقات، خلاقیت ها و حل مشکلاتی که برای توسعه و اجرای آموزش های بهداشتی لازم بود لذت بردم که واقعاً به افرادی که سعی می کردم به آنها کمک کنم برسد. چه برای تسهیل کارگاه‌ها، چه مشاوره در کلینیک، یا در ملاقات‌های خانگی، در تعامل بیمار با افراد با پیشینه‌های بسیار متفاوت پیشرفت کردم. دریافتم که یک چیز جهانی است. همه می خواهند احساس کنند شنیده می شوند. یک تمرین‌کننده خوب ابتدا باید شنونده خوبی باشد. همچنین متوجه شدم که فقدان دانش پزشکی من گاهی احساس ناتوانی در من می کند مانند زمانی که نتوانستم به زنی کمک کنم که بعد از یک کارگاه تنظیم خانواده به من مراجعه کرد. ما در جامعه ای بودیم که ساعت ها از مراقبت های پزشکی دور بود. او از زمان زایمان سه ماه قبل خونریزی دائمی واژینال داشت. برایم جالب بود که بدون مدرک پزشکی نمی توانم کاری انجام دهم. این تجربه، و تجربه‌های دیگر مانند آن، الهام بخش من شد تا تحصیلاتم را بیشتر کنم تا یک پزشک شوم.

از زمانی که از سپاه صلح بازگشتم، با اشتیاق حرفه PA را دنبال کردم. من پیش نیازهای باقیمانده را با نمرات بالا تکمیل کردم، یک دوره سریع EMT را در UCLA گذراندم، در اتاق اورژانس (ER) داوطلب شدم و تعدادی از PA را تحت الشعاع قرار دادم. یکی از PA، جرمی، یک الگوی نقش تاثیرگذار بوده است. او روابط قوی و قابل اعتمادی با بیماران دارد. او بسیار آگاه، بی شتاب و با شخصیت است زیرا نیازهای بیمار را برآورده می کند. جای تعجب نیست که آنها از او به عنوان پزشک مراقبت اولیه خود درخواست می کنند و امیدوارم روزی با همان مهارت تمرین کنم. همه تجارب سایه من، اهداف شغلی من را با اهداف یک PA که در آنجا می‌توانم بر مراقبت و درمان بیمارانم تمرکز کنم، بدون اینکه مسئولیتی برای مالکیت کسب‌وکار خودم داشته باشم، دوباره تایید کرد.

در حالی که سپاه صلح شور و شوق من را برای حرفه پزشکی شعله ور کرد و سایه در کار خانواده چشمانم را به حرفه PA باز کرد، کار به عنوان تکنسین اتاق اورژانس (ER Tech) تمایل من برای تبدیل شدن به یک PA را تقویت کرد. علاوه بر وظایف ER Tech من یک مترجم اسپانیایی معتبر هستم. من هر روز به اندازه کافی خوش شانس هستم که با کارکنان زیادی از پزشکان، پزشکان و پرستاران از نزدیک کار می کنم. اغلب اوقات من برای همان بیمار در تمام طول ویزیت او تفسیر می کنم. از طریق این تعاملات، من قدردانی زیادی از PA ها پیدا کردم. از آنجایی که آنها معمولاً بیماران کمتر حاد را درمان می کنند، می توانند زمان بیشتری را برای آموزش بیمار صرف کنند. مهم ترین بخش کار من این است که اطمینان حاصل کنم که بیماران بدون توجه به زبان یا تحصیلاتشان مراقبت های پزشکی با کیفیتی دریافت می کنند. یک مزیت غیرمنتظره از این که پزشکان، پزشکان و پرستاران اشتیاق من برای یادگیری و به اشتراک گذاشتن دانش پزشکی خود را تشخیص دادند، به وجود آمد تا به من کمک کند تا رویای خود را که روزی یک PA شدم، محقق کنم.

موضوع کمک به افراد محروم از نظر پزشکی در طول زندگی بزرگسالی من ایجاد شده است. بدون شک این فراخوان من برای ادامه این کار خوشحال کننده به عنوان PA در مراقبت های اولیه است. من مطمئن هستم که در برنامه شما به دلیل تعهدم به اتمام همه چیزهایی که شروع می کنم و می خواهم یاد بگیرم، موفق خواهم شد. من به دلیل دیدگاه چندفرهنگی، سالها تجربه در مراقبت از بیمار دوزبانه و تعهد به حرفه دستیار پزشک، کاندیدای استثنایی هستم. پس از اتمام مدرسه دستیار پزشک، من اولین نفر از نسل 36 پسرعموی خود خواهم بود که تحصیلات تکمیلی را دریافت می کنم. ابولیتای من مملو از غرور خواهد بود.

مثال های بیانیه شخصی شماره 14

خاک انحنای گوشم، پره های بینی ام را می پوشانم و به پوست نمکی و گرم شده بیش از حدم می چسبم. با هر دم وجود دارد. آفتاب مکزیکی گرما را بر شانه های آفتاب سوخته ام می کوبید. پسری که به زبان اسپانیایی صحبت می‌کند، مرا به داخل خاک می‌کشد تا به صورت ضربدری روبروی هم بنشینم، در حالی که او یک بازی سیلی زدن موزون را به من آموزش می‌دهد. متوجه می شوم که پایش به طرز ناخوشایندی زاویه دارد، انگار در حال جبران یک نقطه ضعیف روی ساق پا است. با نگاه کردن به دامان او، نگاهی اجمالی به یک برجستگی پر از چرک به اندازه دلار نقره ای می بینم. او فرار می کند. چرا باید به یک داوطلب کلیسا که در مکزیک خانه می سازد اعتماد کند؟ من ناتوانم برای کمک به این پسر جوان، ناتوان از شفای او. احساس ناتوانی می کنم.

یخ. ذوب شدن و نفوذ در دستکش های پشمی، انگشتان یخ زده ام را می پوشاند. باد روی گونه هایم می دود، در ترک های کت و روسری ام می لغزد. من در دیترویت هستم. مرد با دست برهنه و چروکیده با لبخندی ژولیده بازویم را می گیرد. او یک کهنه سرباز است که بیش از هر بیمارستانی در این گوشه تاریک و سیمانی مرکز شهر دیترویت احساس می کند که در خانه است. خم می‌شود تا پاهای متورمش را به من نشان دهد که شپش‌های قرمزی در امتداد ساق پاش می‌دوند. چرا او به من اعتماد دارد؟ من فقط یک داوطلب در یک آشپزخونه هستم که قادر به شفا دادن او نیستم. احساس ناتوانی می کنم.

قطره. چسبیده و به سمت پایین نوک یک برگ بزرگ گرمسیری می‌روم و از پنجره فلزی زنگ‌زده روی بازویم می‌پاشم. بوق بوق می زنند. رقص زنگ ها برای جلب توجه من فریاد می زنند. در میان گرمای مرطوب و گرمسیری، مردم از هر جهت بر فراز فرشی از زباله که در خیابان‌ها پوشانده شده است حرکت می‌کنند. من در یک اتوبوس شلوغ و پر از جمعیت در خارج از دهلی، هند نشسته ام. گدای جوانی خود را از پله های فلزی اتوبوس بالا می کشد. یک آرنج جلوی دیگری، به آرامی از راهرو می خزد. سعی می کند خودش را به دامان من بکشد، خون خشک شده و خاک روی سرش فرو رفته است، مگس ها گوش هایش را جمع می کنند، کنده های ران از لبه صندلی آویزان است. اگرچه نباید، اما به او کمک می‌کنم روی پاهایم روی صندلی کنارم برود و اشک روی صورتم جاری شود. پول به او کمک نمی کند. پول فقط او را تشویق می‌کند تا توریست بعدی را که می‌آید چند سکه را متقاعد کند. من مطمئن هستم که او به هیچ کس اعتماد ندارد، حتی اگر وانمود کند که با من درگیر است، زیرا او من را به عنوان یک هدف می بیند نه به عنوان یک کوله گرد که داوطلبانه در هر جایی که نیاز به یک دست اضافی در طول سفر من است. من ناتوان از شفای او هستم. احساس ناتوانی می کنم.

هر سه این تجربه‌ها فقط عکس‌های لحظه‌ای از زمان‌هایی هستند که احساس درماندگی کرده‌ام. درماندگی از کودکی و خواهر بزرگتر شروع شد، از یک خانواده مادر مجرد بدون بیمه درمانی، بدون مدرک دانشگاهی و خالی ترین گاری در صف خواربارفروشی محلی. درماندگی به پایان رسیده است زیرا من از شانس‌های غیرمحتمل بالاتر رفته‌ام و پس از تجربیات کار داوطلبانه در سطح محلی، در سراسر ایالات متحده و در سراسر جهان به دانشگاه بازگشتم.

من این فرصت را داشته ام که در یتیم خانه ها و کلینیک های پزشکی محلی که به محرومان در کشورهای مختلف خدمت می کنند، کار کنم و داوطلب شوم. من طعم درمان زخم ها، کمک به انتقال مجروحان، نشستن راحت در کنار تخت زنی مبتلا به سل مقاوم در آخرین نفس هایش را چشیده ام. من در طول مسیر در کنار بسیاری از متخصصان بهداشت کار کرده ام، اما دستیاران پزشک برایم برجسته بودند. آنها همه کاره و دلسوز بودند و بیشتر وقت خود را با بیماران سپری می کردند. بیشتر با هر شرایط جدید وفق داده می شود و به آرامی بین تخصص ها در این زمینه انتقال می یابد. هر برخورد با یک بیمار یا یک دستیار پزشک، جاه طلبی و تب من برای کسب دانش و مهارت های بیشتر را تقویت کرده است و من را به ثبت نام مجدد در کالج سوق می دهد.

شکست متن من بین یک نوجوان نابالغ و یک بزرگسال رانده به من مفاهیم غیرقابل انکار مانند فداکاری، درد، سخت کوشی، قدردانی، شفقت، صداقت و عزم را به من آموخت. من علایقم را پرورش دادم و نقاط قوت و ضعفم را کشف کردم. شش سال پس از ترک کالج و چهار سال پس از بازگشت، من اکنون اولین فارغ التحصیل دانشگاه در خانواده ام هستم که بسته به بورسیه ها و راهنمایی های دانشگاهی به عنوان سرور رستوران کار کرده ام. در هر وقفه بین ترم ها، کار داوطلبانه خود را به صورت محلی، در تایلند و هائیتی ادامه داده ام. در سال آینده، من موقعیتی را به عنوان تکنسین اتاق اورژانس به دست آورده ام و همچنین یک دوره کارآموزی Pre-PA را از طریق Gapmedic در تانزانیا در بهار تکمیل خواهم کرد تا برای ادامه برنامه دستیار پزشک آماده شوم.

در خاطره هر ارتباط انسانی که در طول سفرم ایجاد کرده ام، با عضویت در بخش هایی مانند خدمت به محرومان، به حرکت و جاه طلبی خود به سمت مطالعات دستیاری پزشک ادامه خواهم داد، به این امید که بتوانم کمی کمتر درمانده شوم.

مثال های بیانیه شخصی شماره 15

وقتی به چند سال آخر عمرم نگاه می‌کنم، هرگز پیش‌بینی نمی‌کردم که شغل دوم را در نظر بگیرم. با این حال، چندین تجربه هیجان‌انگیز و رضایت‌بخشی که در چند سال گذشته داشتم، منجر به تصمیم من برای دنبال کردن دندان‌پزشکی به عنوان شغل شده است.

آینده در حوزه مراقبت های بهداشتی برای من یک انتخاب طبیعی بود که از خانواده ای پرسنل مراقبت های بهداشتی می آمد. من همچنین از همان دوران مدرسه استعدادی در زیست شناسی داشتم و علاقه من به پزشکی کل نگر باعث شد که حرفه پزشکی هومیوپاتی را انتخاب کنم. من سخت کوشیده ام تا خودم را در بین 10 درصد برتر کلاس نگه دارم و کنجکاوی و علاقه ام به بدن انسان و بیماری هایی که بر آن تأثیر می گذارند در طول سال های آموزش پزشکی هومیوپاتی به شدت افزایش یافته است.

انگیزه پشت سر من، برای تبدیل شدن به یک متخصص مراقبت های بهداشتی، قربانی شدن برای دیدن رنج های پدر بزرگم که یک بیمار سرطان ریه (مزوتلیوم) بود، بود. از آنجایی که ما در یک منطقه روستایی در هند زندگی می کردیم، پدربزرگ من مجبور شد برای دریافت مراقبت های پزشکی بیش از 2 ساعت سفر کند. تنگی نفس ناشی از پلورال افیوژن، درد قفسه سینه و رنج های بعد از شیمی درمانی، همه این سختی های آزاردهنده ای که او متحمل شد، انگیزه ای برای من شد که در آینده یک متخصص مراقبت های بهداشتی شوم.

علاوه بر این، مهربانی و مراقبت پزشکان و سایر متخصصان بهداشت و درمان نسبت به او و غلبه بر مصائب او را برانگیخت و همواره مرا بر آن داشت تا علیرغم تمام مشکلاتی که در این مسیر وجود داشت، به شغل بهداشتی خود ادامه دهم. در اواخر دهه 80 او هیچ کاری نمی توانست انجام دهد، مگر اینکه در روزهای باقی مانده از او حمایت و اوقات خوشی را فراهم کند. هنوز پزشک و دستیارش را به یاد دارم که همیشه به او سر می‌زدند و توصیه می‌کردند جسور باشید و برای رویارویی با همه چیز آماده باشید. او به گروه مراقبتی خود اعتماد کرد. سخنان آنها آخرین لحظات مرگ او را به لحظه ای آرام تبدیل کرد. از آن روز به بعد، هیچ فکر دیگری در مورد اینکه در آینده چه خواهم شد، نداشتم.

نامزد من که یک مهندس نرم افزار بود، برنامه هایی برای مهاجرت به ایالات متحده و ادامه تحصیلات بیشتر در جاوا در نظر گرفته بود. وقتی به او در مورد علاقه ام به رشته پزشکی گفتم، بلافاصله مرا تشویق کرد که پس از رسیدن به آمریکا برای مدرسه PA اقدام کنم. به هر حال، آمریکا سرزمین فرصت‌ها بود، جایی که می‌توانستید برای رسیدن به هر آرزویی که در قلب خود دارید، قدم بردارید. در دوران آموزش شوهرم، او به من اشاره کرد که چندین همکار مهندس یا وکیل دارد که با موفقیت پزشکی را دومین شغل خود کردند. خوشحال از تشویق او و هیجان زده از احتمال تبدیل شدن به یک PA، برنامه ریزی کردم تا پیش نیازهای مدرسه PA را با معدل 4.0 تکمیل کنم. من به سرعت یاد گرفتم که زمانم را بین مراقبت از بچه هایم و مطالعه برای کار درسی به طور مؤثر مدیریت کنم.
چرخش من در کلینیک جامع در سال آخر مدرسه هومیوپاتی نیز بر من تأثیر زیادی گذاشته است. استرس زندگی و عادت های ناسالم باعث بیشتر بیماری های امروزی می شود. دریافتم که اگرچه اکثر پزشکان در مشاوره دادن به بیماران در مورد مصرف داروها بسیار عالی عمل می کنند، اما زمان کمی را صرف صحبت در مورد عادات زندگی سالم می کنند. چشم‌انداز درمان بیمار به‌عنوان یک کل به‌جای شکایت‌های او به تنهایی راهی برای من بود.

من به خصوص علاقه مندم که در رشته داخلی دستیار پزشک باشم. دستیار پزشک برای من مانند یک کارآگاه است که تمام سرنخ ها را جمع آوری می کند و به یک تشخیص منطقی می رسد. از آنجایی که این بسیار گسترده است، و از آنجایی که تخصص های فرعی آن بسیار توسعه یافته است، من معتقدم که پزشکی داخلی چالش برانگیزترین تخصص در بین تمام تخصص ها است.

کاریزما خصیصه ای است که یادگیری آن دشوار است، اما از دوران کودکی ام تمرین کرده ام تا با یک لبخند خوب توجه، احترام و اعتماد دیگران را به سرعت جلب کنم. یک بازیکن تیم خوب، مهارت های ارتباطی عالی، اشتیاق و فداکاری من به من کمک کرد تا مراقبت های با کیفیت خوبی را به بیمارانم ارائه دهم. پاداش هایی که از بهبود کیفیت زندگی بیماران به دست می آید، به من انگیزه داده است تا به یک متخصص مراقبت های بهداشتی تأثیرگذار و موفق تبدیل شوم و اطمینان می دهم که این به برنامه دستیار پزشک من نیز اضافه خواهد شد.

با تمام این تجربیات در زمینه پزشکی و تمایل شدید من برای ادامه به عنوان یک متخصص مراقبت های بهداشتی، امیدوارم، به طور خاص، دستیار پزشک همخوانی کامل باشد. صبر و پشتکار دوقلوهای ضروری در حرفه مراقبت های بهداشتی هستند و امیدوارم در طول تجربه بالینی خود به آن دست یافته باشم. از طریق تجربیات مراقبت های بهداشتی خود، نه تنها به عنوان یک متخصص مراقبت های بهداشتی، بلکه یک فرد نیز رشد کرده ام. من یک شنونده عالی، یک شریک قاطع و یک کارگر مثبت برای بیماران و تیم مراقبت های بهداشتی شده ام که ویژگی های مهم یک دستیار پزشک هستند. عزم، پشتکار و سخت کوشی به من آموخته است که چگونه در طول زندگی موفق شوم. همراه با اشتیاق من به پزشکی و شفا دادن افراد، تمایل من به ارائه مراقبت های با کیفیت به جوامع محروم، تجربیات زندگی من ارزش ها و باورهای من را به فردی که امروز هستم شکل داده است که به من انگیزه داده تا در آینده یک دستیار پزشک تأثیرگذار و موفق باشم.

من بسیار جذب شغل دستیار پزشک هستم. من می خواهم تا جایی که می توانم به مردم کمک کنم. رشته پزشکی به هیچ وجه آسان نیست. از مطالعه شدید گرفته تا وابستگی عاطفی به بیمار. من می دانم که آماده هستم و زمانی که دستیار پزشک شوم، مجهزتر خواهم شد. من معتقدم "آینده را باید همیشه روشن و خوش بینانه دید." من همیشه به مثبت اندیشی اعتقاد دارم. قدرت مثبت اندیشی، من نکات مثبت را در زندگی شخصی و روزمره خود ترجیح می دهم. من می خواهم یک دستیار پزشک شوم تا مراقبت های بهداشتی عالی برای بیمارانم ارائه دهم. با تمام تجربیاتم در داخل و خارج از ایالات متحده، قویاً معتقدم که یک دستیار پزشک عالی خواهم شد.
با زندگی و تحصیل در خاورمیانه (دبی و ابوظبی)، هند و اکنون در ایالات متحده، می توانم به زبان مالاییایی، هندی و انگلیسی صحبت کنم و معتقدم که می توانم تنوع فرهنگی کلاس را غنی کنم. برای تبدیل شدن به یک دستیار پزشک، به کار سخت، پشتکار، صبر، فداکاری و بالاتر از همه، نوع درست خلق و خوی نیاز دارد. من معتقدم که آموزش من در طب هومیوپاتی دیدگاه منحصر به فرد و متفاوتی در مورد مراقبت از بیمار به من می دهد، که وقتی با آموزش من به عنوان دستیار پزشک ترکیب شود، می تواند در ارائه مراقبت عالی از بیمار بسیار ارزشمند باشد. امیدوارم نه تنها بیمارانم را درمان کنم، بلکه روح زخمی اعضای خانواده آنها را نیز درمان کنم.

من با اشتیاق زیاد منتظر مرحله بعدی زندگی حرفه ای ام هستم. با تشکر از شما برای توجه شما.

مثال های بیانیه شخصی شماره 16

 

من دوست دارم در مورد مقاله ام بازخوردی داشته باشم! من کمی بیش از 4500 کاراکتر دارم، بنابراین اتاق کوچکی برای ویرایش دارم

از یک خواهر بزرگتر که از هفت خواهر و برادر کوچکتر مراقبت می کند تا یک امدادگر مسئول، زندگی من پر از تجربیات منحصر به فرد بوده است که من را به ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی که امروز هستم تبدیل کرده است. هرگز فکر نمی کردم که به دنبال ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی باشم، بالاخره تحصیلات عالیم قرار بود من را برای نقشی اجتناب ناپذیر به عنوان یک همسر و مادر در خانه آماده کند. با این حال، کار به‌عنوان پیراپزشک و دریافت مدرک اورژانس علوم بهداشتی، اشتیاق به پزشکی را بیدار کرده است که مرا به جلو می‌برد. وقتی روی آمبولانس کار می‌کنم، دائماً از تمایلم برای انجام کارهای بیشتر برای بیمارانم رنج می‌برد. این تمایل سیری ناپذیر برای گسترش دانش خود به منظور کمک مؤثر به بیماران و مجروحان، انگیزه من را برای دستیار پزشک شدن فراهم می کند.

به عنوان دومین فرد مسن در خانواده ای با نه فرزند، که در یک خرده فرهنگ مذهبی کوچک آموزش دیده ام، سفر تحصیلی من چیزی جز عادی بوده است. والدینم به من یاد دادند که هم برای خواهر و برادرم یک یادگیرنده مستقل باشم و هم معلم. اگرچه پدر و مادرم بر تحصیل سختگیرانه تاکید داشتند، اما زمان من به عنوان کودکی به ایجاد تعادل در تکالیف مدرسه و مراقبت از خواهر و برادر کوچکترم تقسیم می شد. به طرز تلخی به یاد می‌آورم که بعد از یک روز طولانی نگهداری از خواهر و برادرم خسته بودم که تا آخر شب پشت میز آشپزخانه به خودم زیست‌شناسی آموزش می‌دادم. سعی کردم زودتر درس بخوانم، اما مادرم مشغول بود و تا زمانی که بچه‌ها را در تخت خوابانند، وقت کمی برای مدرسه گذاشتند. همانطور که برای بیدار ماندن تلاش می کردم، فکر حرفه ای در زمینه پزشکی مانند یک رویا به نظر می رسید. نمی دانستم، آن روزهایی که صرف مطالعه کارت های شاخص در حین پختن شام و پاک کردن بینی های کوچک می کردم، مهارت های ارزشمندی در مدیریت زمان، مسئولیت پذیری و همدلی به من آموخت. ثابت شده است که این مهارت‌ها کلید موفقیت در تحصیلات و شغل من به عنوان پیراپزشک هستند.

بعد از اینکه گواهینامه EMT-Basic خود را در دبیرستان تکمیل کردم، می دانستم که آینده ام در زمینه پزشکی است. در تلاش برای پیروی از الزامات والدینم برای ورود به دوره تحصیلی "مناسب" برای یک زن، شروع به ادامه تحصیل در رشته پرستاری کردم. در طول ترم اول سال اول، خانواده من در شرایط سخت مالی قرار گرفتند و من مجبور شدم یک برنامه پشتیبان تهیه کنم. با احساس سنگینی مسئولیت برای کاهش فشار مالی بر روی خانواده‌ام، از اعتبار امتحانی استفاده کردم تا برنامه درسی اصلی باقی مانده‌ام را امتحان کنم و وارد یک برنامه پیراپزشکی سریع شدم.

تا کنون ثابت شده است که بهیار شدن مهمترین تصمیم در زندگی من بوده است. به عنوان جوانترین امدادگر مسئول در شرکتم، وقتی مهارت های رهبری خود را به سطوح جدید گسترش دادم، بار دیگر مسئولیت سنگینی را احساس کردم. نه تنها امدادگر مسئول تصمیمات مراقبت از بیمار را بر عهده دارد، بلکه شریک EMT من و اولین پاسخ دهندگان محلی به من برای مدیریت و مدیریت صحنه نگاه می کنند. مهارت هایی که در مراقبت از خانواده ام به دست آوردم به خوبی به من کمک کرد، زیرا اخیراً به یک افسر آموزش میدانی ارتقا یافته ام. شغل من نه تنها به من این امکان را می دهد که از محدودیت های خانوادگی که مانع از حرفه پزشکی می شد رهایی یابم، بلکه هدف واقعی مراقبت های بهداشتی را به من آموخت. طب اورژانس فقط یک شغل نیست. این فرصتی است برای لمس زندگی دیگران در زمان درد و رنج. استرس جسمی، ذهنی و عاطفی ناشی از پیراپزشکی من را به سطح بحرانی سوق می دهد که مجبور می شوم بر این موانع غلبه کنم یا بیمارانم را ناکام بگذارم. در مواجهه با هرج و مرج و شرایط زندگی و مرگ، باید تمام مدیریت زمان و ظرفیت های ذهنی خود را برای ارائه مراقبت های سریع، دقیق و همدلانه به بیمارانم به دست بیاورم. این چالش ها عقل من را تقویت کرده است، اما مهمتر از آن آنها از من فردی قوی تر و دلسوزتر ساخته اند.

تعامل با افراد در هر سن و اقشار زندگی باعث شده است که مطالعاتم زنده شود و تمایل من برای ادامه تحصیل به عنوان دستیار پزشک را تقویت کند. بیماری ها دیگر فهرستی از معیارهای تشخیصی در کتاب درسی نیستند. چهره ها و نام هایی با کشمکش ها و نشانه های ملموس به خود می گیرند. این تجربیات چشمان من را به سطحی از رنج باز کرده است که نمی توان آن را رد کرد. من باید بیشتر باشم و بیشتر بدانم تا بتوانم کارهای بیشتری انجام دهم. وقتی با این بیماران کار می کنم، به دلیل سطح دانش و مهارت خود احساس محدودیت می کنم. زمانی فکر می‌کردم که گرفتن مدرک پزشکی اورژانس به شکستن این محدودیت‌ها کمک می‌کند، اما برعکس این اتفاق افتاده است. هر چه بیشتر یاد می گیرم بیشتر متوجه می شوم که مطالعه پزشکی چقدر گسترده است و اشتیاق من برای ادامه تحصیل بیشتر می شود. دستیار پزشک شدن فرصت من برای شکستن این محدودیت ها و ادامه زندگی وقف به یادگیری و خدمت به بیماران و مجروحان است.

مثال های بیانیه شخصی